از گواردیولا و فرگوسن تا خداداد عزیزی

0
(0)

در ایران اگرچه به این موضوع توجه چندانی نمی شود و در نگارش خاطرات فوتبالیست ها و ورزشکاران شاهد حذفیات زیادی هستیم، اخیرا جواد رستم زاده زندگی نامه هداد عزیزی را با عنوان «درباره هداد عزیزی هستی» منتشر کرده است. کتابی که به تازگی به چاپ دوم رسیده و توسط انتشارات برید منتشر شده است.

اما چرا خدای عزیز؟ جالب است بدانید که زننده یکی از مهم ترین گل های تاریخ فوتبال ایران در ابتدا علاقه ای به نوشتن خاطرات خود نداشت و حتی بارها در مقابل این سوال مقاومت کرد و “نه” گفت اما در نهایت نویسنده کتاب موفق شد. تا متقاعد شود که این کتاب باید نوشته، تهیه و منتشر شود.

خداداد یکی از چهره هایی است که پیر و جوان او را به وضوح با لهجه و البته با حاشیه می شناسند. ستاره ای که اگر قیمتش را می دانست سقف فوتبالش خیلی فراتر از کلن و بوندسلیگا بود.

حتی متخصصان این رشته مانند دکتر صدر معتقدند که «زندگی را خدا داده تا بنویسد». همانطور که او این روزها یکی از نادر مردانی است که از ته دره به قله رسیده است و شاید 100 سال دیگر این مملکت موهبت دیگری به خود نبیند، پس باید زندگی او را به یادگار نوشت.»

این کتاب یک پروژه 2 ساله برای جمع آوری اطلاعات و خاطرات ستاره سابق فوتبال مشهد را تکمیل کرد. نویسنده برای نگارش این اثر حدود 30 ساعت فیلم حضور خداداد در بازی ها و مراسم ویژه را تماشا کرده و بیش از 20 ساعت با مربیان و هم تیمی هایش در مقاطع مختلف مصاحبه کرده است. همچنین «والدیر ویرا» سرمربی فوتبال برزیل در ایران برای این کتاب مقدمه ای نوشته است.

از دیگر نکات جالب این کتاب، شرح زندگی شخصی خداداد علاوه بر روزهای حضور در میدان سبز است. تو عزیز هستی خداداد محدود به فوتبال نیست و به لحظات جالبی از خانواده خداداد، تاریخ فوتبال مشهد و البته باشگاه ابومسلم می پردازد.

جمع آوری و نوشتن بیوگرافی فوتبالیست ها و چهره های ورزشی ایران قطعا اتفاق مهم و موثری برای ثبت تاریخ ورزش ایران است. اتفاقی که شاید بتوان با شکستن طلسم او توسط نویسنده این کتاب و دیگران در رابطه با چهره های دیگر ادامه یابد.

بخش هایی از کتاب تو عزیز خدایی را در زیر می خوانیم؛

«(مامان معصومه) که الان در روستا نیست، غیر از کارهای خانه و تربیت بچه های قد بلند، با دستان هنرمند ماهر کلاه و شال می بافد. کلاه های گرم و رنگارنگ که اتفاقا مشتری های زیادی هم دارند. گاهی آن ها را به بازار می بری و در اطراف آب زارها (مشهدی های قدیم به آن ها مزرعه می گویند) جلوی گلدسته های حرم پراکنده می کنی و به رهگذرانی که در سرمای استخوان خردکننده مشهد له شده اند، می فروشند. آن فرشته های دست بافته زندگیت آنقدر زیبا و گرم بودند که گاهی نمی خواستی آنها را به غریبه ها بفروشی. گاهی در حالی که کنار خیابان به انتظار آمدن مشتری می نشینی، به کلاه و روسری و دستکش خیره می شوی که چگونه با هنر «مامان معصومه» بافته شده اند؟! و چقدر گرمی آغوش مادرت را دوست داشتی که با وجود مخالفت های پدرت همیشه از تو برای بازی ها و شیطنت هایت حمایت می کرد. شما مادر بزرگی بودید و به گفته دوستانتان، پیوند عمیق بین شما و مادرتان فراتر از آن چیزی بود که می توانستید تصور کنید. او راه و رسم زندگی و صبر را به شما می آموزد و خواهید دید که این همه سختی ندارید، چگونه خانه را محل عشق و محبت پدر و فرزندانتان می کند و چگونه پدر برای کسب درآمد قدمی برمی دارد. یک لقمه نان با کار در مزرعه و دامپروری و استفاده از هنرهای آن با زمان دست و پنجه نرم می کند و خم نمی شود. شما در آن روزها از او یاد خواهید گرفت که با زندگی بجنگید و سهم خود را از آن بخواهید.

انتهای پیام



منبع

میانگین امتیاز کاربران: 0 / 5. تعداد آرا: 0

سایر مطالب مرتبط
پرسش/نظر خود را مطرح کنید.

پرسش/نظر خود را مطرح کنید. (آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد)