کوری چشم تمام دشمنان انقلاب/ راهپیمائی بهمن ماه، شرکت می‌کنم

0
(0)

کوری چشم تمام دشمنان انقلاب/ راهپیمائی بهمن ماه، شرکت می‌کنمخبرگزاری فارس: کوری چشم تمام دشمنان انقلاب/ راهپیمائی بهمن ماه، شرکت می‌کنم

جمعی از شاعران کشورمان همزمان با یوم‌الله 22 بهمن اشعاری در وصف ایران اسلامی سروده‌اند.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، جمعی از شاعران کشورمان همزمان با یوم‌الله 22 بهمن اشعاری در وصف ایران اسلامی سروده‌اند.

من که یک ایرانیـم جانانه همت می‌کنم

همچو کوهی باصلابت استقامت می‌کنم

عاشقانه در صف عُشّاق می‌یابم حضور

چونکه پشتیبانی از اَمر ولایت می‌کنم

مرگ اسرائیل و آمریـکا شعار ِما بُوَد

از ستم دیده، در این عالم حمایت می‌کنم

کوری چشم ِتمام ِ دشمنان انقلاب

راهپیمائی بهمن ماه، شرکت می‌کنم

(بهلول حبیبی زنجانی)

****

های! ناآمده برگرد که این ایران است

این وطن بیشه‌ی یکپارچه‌ی شیران است

خاک، این خاک زر اندود فدایی دارد

آب دریای وطن رنگ خدایی دارد

ای مگس عرصه‌ی سیمرغ نه جولانگه توست

بر حذر باش که این معرکه قربانگه توست

آسمانش اثر از بال ملایک دارد

که وجب تا وجبش صاحب و مالک دارد

سر هر کوچه شهیدی به حفاظت مامور

چشم گستاخ ازین دامن پر لاله به دور

نیست تیری که به آوازه ی آرش برسد

کو حریفی که ز پاکی به سیاوش برسد

این جوانان همه چون رستم دستان مردند

ننگ بر ما اگر از عشق وطن برگردند

نه فقط تکیه به بازو و به ایمان داریم

که برات از حرم شاه خراسان داریم

فکر پرواز درین عرصه نه کار مگس است

های !نا آمده برگرد !همین حرف بس است

نغمه مستشار نظامی

****

هوای باغ ، ابری بود و تاریک
تمام‌ غنچه‌ها افسرده بودند
قناری‌های غمگین روی شاخه
سرود ِ تلخ ِ غم را می‌سرودند
میان باغ، دیوی راه می رفت
لگد می‌کرد بال ِ شاپرک را
کسی در آن شب ِ طولانی سرد
نمی پرسید حال ِ شاپرک را
کبوترها گرفتار قفس‌ها
ولی خفّاش‌ها آزاد بودند
پرستوها به کنج ِ لانه، دلتنگ
و کرکس‌های وحشی شاد بودند
میان ِ آن همه تاریکی امّا
چراغان بود قصر دیو ِخونخوار
درون قصر: جشن و پایکوبی
ولی بیرون ِ آن : اندوه ِ بسیار
تمام چشمه‌های روشن از ترس
بدون زمزمه، خاموش بودند
به زیر سایه‌های یاس و اندوه
همه ساکت همه خاموش بودند
اگر گاهی صدایی می‌شنیدی
صدای جغد در ویرانه‌ها بود
در آن خاموشی ِ سرد ِ شبانه
زمستان، میهمان ِ خانه‌ها بود
ولی ناگاه مردی مثل خورشید
درخشید و زمین را روشنی داد
شکوه ِ آفتاب ِ گفته‌هایش
شب ِ این سرزمین را روشنی داد
به روی منبر نورانی ِ خود
سخن از دردهای این وطن گفت
زمین لرزید و دریا موج برداشت
چرا که مثل یک طوفان سخن گفت
کلامش آذرخشی بود و ناگاه
تمام آسمان روشن شد از نور
ولی این نور را تبعید کردند
سیاهی ماند و نور از باغ شد دور
فضای باغ را ناگاه پر کرد
صدای جیغ و شلّاق و شکنجه
دوباره مثل سابق ، دیو می‌خواست
بیندازد به جان ِ باغ، پنجه
ولی دیگر کسی آرام ننشست
همه فریاد می‌کردند در شب
از آن مردی که چون خورشید تابید
مرتب یاد می‌کردند در شب
از آن جنبش از آن شور و هیاهو
شبانه دیو وحشی شد فراری
دوباره سبزپوش پیر برگشت
هوای باغ ِ ما شد نوبهاری…
سید احمد میرزاده

انتهای پیام/

لینک اصلی خبر

میانگین امتیاز کاربران: 0 / 5. تعداد آرا: 0

سایر مطالب مرتبط
پرسش/نظر خود را مطرح کنید.

پرسش/نظر خود را مطرح کنید. (آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد)